دکتر صوفی سعیدی، روابط بینالملل، مدرسهٔ دیپلماسی و روابط بینالملل ژنو
چکیده. خانم مریم رجوی، رئیسجمهور برگزیدهٔ شورای ملی مقاومت ایران، راهبردی با عنوان «گزینهٔ سوم» برای ایران مطرح کرده است. این راهبرد هم مداخلهٔ نظامی خارجی و هم سیاست مماشات با حکومت را رد میکند و به جای آن بر تغییر دموکراتیک به رهبری مردم ایران تأکید دارد. این مقاله، «گزینهٔ سوم» را با بهرهگیری از چهار نظریهٔ اصلی روابط بینالملل، یعنی رئالیسم، لیبرالیسم، سازهانگاری و نظریهٔ صلح دموکراتیک بررسی میکند. تحلیل نشان میدهد که دیدگاه رجوی، اصول این نظریهها را در قالب رویکردی یکپارچه ترکیب کرده و الگویی نظری و عملی برای تغییر رژیمهای اقتدارگرا ارائه میدهد که با اصول عدم مداخله و ثبات بلندمدت همخوان است.

کلیدواژهها: مریم رجوی، گزینهٔ سوم، شورای ملی مقاومت ایران، روابط بینالملل، تغییر رژیم، رئالیسم، لیبرالیسم، سازهانگاری، صلح دموکراتیک، عدم مداخله.
مقدمه
«گزینهٔ سوم» در شرایطی مطرح میشود که دو رویکرد غالب در سیاست خارجی نسبت به ایران، یعنی مداخلهٔ نظامی و تعامل با رژیم، طی سالها ناکام ماندهاند. این مدل بر توانمندسازی نیروهای دموکراتیک داخلی بدون استفاده از نیروی نظامی خارجی تأکید دارد. چنین رویکردی با اصول عدم مداخله در حقوق بینالملل همسو است و در عین حال تعهد به گذار دموکراتیک را حفظ میکند.
این راهبرد خود را در نقطهٔ تلاقی احتیاط سیاسی، ارزشهای دموکراتیک و شبکهسازی بینالمللی قرار میدهد. در آن، تمرکز بر ایجاد تغییر از درون و حفظ استقلال ملی است. در عین حال، حمایتهای بینالمللی در قالب سیاسی، اقتصادی و اخلاقی نیز جایگاه ویژهای دارد.
در ادامه، این مقاله نشان میدهد که چگونه «گزینهٔ سوم» با اصول رئالیسم، لیبرالیسم، سازهانگاری و نظریهٔ صلح دموکراتیک همپوشانی دارد و چگونه این همپوشانی در قالب مدلی عملی برای تغییر سیاسی در ایران ترکیب میشود.
رئالیسم: خودمختاری راهبردی بدون افراط نظامی
رئالیسم بر حاکمیت کشورها، موازنهٔ قوا و پرهیز از درگیریهای پرهزینه تأکید دارد. رد مداخلهٔ نظامی خارجی توسط رجوی با این اصل هماهنگ است. تجربهٔ کشورهایی مانند عراق و لیبی نشان داده است که تغییر رژیم از طریق جنگ میتواند به خلأ امنیتی و بیثباتی گسترده منجر شود.
«گزینهٔ سوم» این خطر را با تکیه بر ظرفیت داخلی کاهش میدهد. اپوزیسیون سازمانیافته، نه نیروی خارجی، محور این تغییر است. چنین رویکردی امکان سوءاستفادهٔ قدرتهای بیرونی را کم میکند و اجازه میدهد که مسیر گذار توسط مردم تعیین شود.
از دیدگاه رئالیستی، این مدل به استقلال کشور کمک میکند و در عین حال تغییر قدرت را از سلطهٔ اقتدارگرایانه به سمت توازن پایدار پیش میبرد. این تلفیق میان احتیاط سیاسی و ابتکار داخلی، نمونهای از تطبیق رئالیسم با شرایط خاص ایران است.
لیبرالیسم: ترویج دموکراسی با اتکا به عاملیت داخلی
لیبرالیسم بر توسعهٔ دموکراسی، حاکمیت قانون و حقوق بشر تأکید دارد. برنامهٔ رجوی به روشنی این ارزشها را در بر میگیرد. او بر ایجاد نهادهای دموکراتیک، تضمین حقوق زنان و حفاظت از آزادیهای مدنی پای میفشارد.
تفاوت مهم این رویکرد با برخی پروژههای دموکراسیسازی، پرهیز از تحمیل بالا به پایین است. تجربه نشان داده است که دموکراسی تحمیلی از بیرون اغلب با مقاومت اجتماعی و مشروعیت اندک روبهرو میشود. رجوی به جای آن، بر ساخت تدریجی ظرفیتهای دموکراتیک در درون کشور تکیه میکند.
حمایت بینالمللی در این چارچوب همچنان مهم است، اما شکل آن متفاوت است. کمکها در قالب پشتیبانی سیاسی، تشویق اقتصادی و حمایت حقوق بشری ارائه میشود و به نقض حاکمیت ملی منجر نمیگردد. این، نمونهای از لیبرالیسمی است که با شرایط واقعی و حساسیتهای ملی سازگار شده است.
سازهانگاری: کارآفرینی هنجاری و تغییر هویت
سازهانگاری بر نقش ایدهها و هنجارها در سیاست تأکید دارد. رجوی و شورای ملی مقاومت ایران نقش «کارآفرین هنجاری» را ایفا میکنند. آنها مبارزهٔ مردم ایران را به عنوان جنبشی برای حقوق بشر و ارزشهای دموکراتیک معرفی میکنند، نه صرفاً نزاعی ژئوپلیتیکی.
این دیدگاه، هویت ملی تازهای را پیشنهاد میدهد که بر سکولاریسم، برابری جنسیتی و کثرتگرایی استوار است. چنین هویتی، مشروعیت ایدئولوژیک رژیم را به چالش میکشد و مسیر همبستگی ملی را باز میکند.
همزمان، این تغییر هویت، پشتیبانی و همبستگی بینالمللی را افزایش میدهد. پیوند دادن مبارزهٔ دموکراتیک ایران به گفتمان جهانی حقوق بشر، نفوذ نرم و شبکههای حمایتی را گسترش میدهد.
نظریهٔ صلح دموکراتیک: تضمین ثبات بلندمدت
این نظریه میگوید که دموکراسیها کمتر با یکدیگر وارد جنگ میشوند. یک ایران دموکراتیک، احتمالاً روابط مسالمتآمیزتری با همسایگان خود خواهد داشت و به کاهش تنشهای منطقهای کمک میکند.
رجوی آیندهای را ترسیم میکند که در آن ایران به نظم جهانی پیوسته و بر اصول حقوق بینالملل متعهد است. چنین رویکردی میتواند فضای همکاری اقتصادی و امنیتی را گسترش دهد.
در بلندمدت، نهادینهسازی دموکراسی میتواند از بازگشت اقتدارگرایی جلوگیری کند. این امر هم برای آزادی داخلی و هم برای امنیت منطقهای اهمیت دارد.
عدم مداخله و تغییر به رهبری مردم
پس از جنگ سرد، بحث بر سر توازن میان حاکمیت ملی و مداخلهٔ بشردوستانه شدت گرفت. «گزینهٔ سوم» راهی برای رفع این تضاد ارائه میکند. این مدل بر حمایت بینالمللی از اپوزیسیون دموکراتیک ایران تأکید دارد، بدون آن که به دخالت نظامی متوسل شود.
نمونههای تاریخی مانند جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی و انقلابهای اروپای شرقی نشان میدهند که ترکیب مقاومت داخلی و فشار بینالمللی میتواند به گذار موفق منجر شود. این الگوها نشان میدهند که حمایت خارجی لزوماً به معنای دخالت نظامی نیست.
حفظ تمامیت ارضی ایران و در عین حال ایجاد فضای مناسب برای حمایت مشروع جهانی، بخشی از هستهٔ راهبردی این رویکرد است.
نتیجهگیری
«گزینهٔ سوم» مریم رجوی با ترکیب احتیاط رئالیستی، ارزشهای لیبرال، کارآفرینی هنجاری و اهداف صلح دموکراتیک، چارچوبی نظری و عملی برای گذار سیاسی در ایران ارائه میدهد. این رویکرد از مداخلهٔ نظامی و مماشات منفعل پرهیز میکند و به جای آن بر توان داخلی، همبستگی بینالمللی و چشمانداز دموکراسی پایدار تکیه دارد. چنین مدلی میتواند نه تنها مسیر گذار، بلکه آیندهٔ باثبات و صلحآمیز ایران را نیز تضمین کند
منابع
کاراترز، تامس. (2007). کمک به دموکراسی در خارج: منحنی یادگیری. بنیاد کارنگی.
فینمور، مارتا. (2003). هدف مداخله. انتشارات دانشگاه کرنل.
کرزنر، استیون. (1999). حاکمیت: ریاکاری سازمانیافته. انتشارات دانشگاه پرینستون.
مرشایمر، جان. (2001). تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ. انتشارات دابلیو.دابلیو. نورتون.
پوزن، باری. (2013). «عقبنشینی: پروندهای برای سیاست خارجی کمفعالتر.» فارن افرز.
راسِت، بروس و اُنیل، جان. (2001). مثلثبندی صلح: دموکراسی، وابستگی متقابل و سازمانهای بینالمللی. انتشارات نورتون