شیطان‌سازی: وقتی واژه انسان می‌کُشد

سطرهای یاغی | سطر۲| کاظم کازرونیان، استاد دانشگاه ، آمریکا

اینجا، سال‌هاست که گلوله و دار تنها نیستند؛ کلام هم قاتل است. ارتجاع فهمید برای حذف رقیب، باید به معنا سم زد و واژه را از حقیقت جدا کرد. از همان روزی که «مجاهد» را «منافق» کردند، این سم پخش شد. از آن روز، انسان در زبان هیولا شد. و بعد، سیل آمد۔

منافق. مزدور. جاسوس. ستون پنجم. مزدور صدام. مزدور عراق. مزدور آمریکا. مزدور اسرائیل. مزدور روسیه. مزدور انگلیس. جیره‌خور عربستان. عامل بیگانه. فرقه‌ای. مغزشویی‌شده. مغزشوی. ذهن‌باخته. فریب‌خورده. محارب. تروریست. ضد انقلاب. مرتد. خائن به وطن. خائن به اسلام. بی‌ریشه. بی‌دین. فاسد. بی‌غیرت. اهل لهو و لعب. معتاد مخدرات. نوکر اجنبی. مزدور. دشمن ملت. دشمن اسلام. دشمن مردم. خرابکار. قاتل. شکنجه‌گر. فراری انقلاب. احمق مفید. عقب‌افتاده. اُمّل. دیکتاتور. خودخواه. حسود. بچه‌کُش. کُردکُش. قاتل. بی‌غیرت. تمامیت‌خواه. خودمرکزبین……..۔

این‌ها فقط ناسزا و دروغ نیستند. این‌ها تاریخ‌اند. هر واژه، تیری است در ذهن مردم. در قلب وجدان‌ها. وقتی گفتند «منافق»، گوش‌ها بسته شد. وقتی گفتند «مزدور صدام»، پرسش خطر شد. وقتی گفتند «فرقه رجوی»، اندیشه خاموش شد. وقتی گفتند «شستشوی مغزی‌شده»، گفت‌وگو بیهوده شد. وقتی گفتند «تروریست»، خون‌ریزی مجاز شد۔

این است جادوی اهریمن‌سازی: تبدیل واژه به زهر. تبدیل انسان به شیطان. تبدیل جامعه به صحنه نفرت. چهل سال تکرار. در مدرسه. در مسجد. در تلویزیون. در کتاب‌ها. در فیلم‌ها. در خانه‌ها. کودکی که شنید «منافق‌ها قاتل مردم‌اند»، امروز مردی است که هنوز از نام مجاهد می‌ترسد. می‌داند تصویر دروغ است، اما واژه هنوز در گوشش زنده است. کلام زهر دارد. در روان می‌ماند. حتی وقتی عقل می‌گوید نه۔

آدم‌های شریف هم گاهی شک می‌کنند. ارتجاع همین را می‌خواست: شک. فاصله. سکوت. و واژه‌های دیگری هم آمدند: «عقب‌افتاده». «اُمّل». «خودخواه». برای تمسخر. برای تحقیر. برای شکستن کسانی که تسلیم نشدند. زبان آلوده شد. اندیشه بیمار شد. در سرزمینی که «منافق» تبدیل به حقیقت می‌شود، حقیقت دیگر شنیده نمی‌شود. فقط نفرت شنیده می‌شود۔

مجاهدین آینه‌ای بودند در برابر دروغ، و رژیم خواست آن آینه را بشکند. با تکرارِ تهمت، با لجن. اما قربانی نهایی فقط آن‌ها نبودند، ما بودیم. ما که زود قضاوت کردیم. ما که از ترس برچسب، سکوت کردیم. ما که زبانمان را از دست دادیم. ما که آسان‌تر بود چشم ببندیم تا بایستیم، آسان‌تر بود همراه دروغ برویم تا روبه‌رویش بایستیم. ما که حتی شرافت و حقانیت نزدیک‌ترین کسان‌مان را نادیده گرفتیم، فقط تا وانمود کنیم آن‌ها هم در قالب دروغ جا می‌گیرند. ما که حقیقت را دیدیم و وانمود کردیم نمی‌بینیم. چون دیدنش درد داشت. چون گفتنش آرامش دروغین دیگران را می‌شکست. من بهانه‌ام برای نشنیدن و نگفتن چیست؟ و من چه واژه‌هایی بر موجِ آن سیل می‌ریزم؟

اما هنوز کار تمام نشده است. اهریمن‌سازی همه چیز را نسوزاند. در دل خاک سوخته، بذر حقیقت ماند. آن‌ها که با نام مردم برخاستند، هنوز ایستاده‌اند. با تنی زخمی، اما سری برافراشته. در برابر دروغ و تهمت. در برابر شکنجه و تبعید. پرچم خلق قهرمان ایران هنوز بالاست. آنان را که «منافق» و «مزدور» نامیدند، هنوز برای آزادی می‌جنگند. برای برابری. برای بازگرداندن شرافت به واژه‌ها۔

و اکنون نسل شورش برخاسته است. نسلی که دروغ را می‌بیند و لبخند می‌زند. نسلی شورشی، که از اهریمن‌سازی عبور کرده است. دیگر نمی‌ترسد. دست‌هایش خالی نیست؛ ذهنش آزاد است. ارتجاع هر چه فریاد بزند، دیگر اثری ندارد. دیگر کسی باور نمی‌کند. دیگر کسی نمی‌ترسد۔

آری، آسمان هنوز پر از ستاره است. ستاره‌هایی که تسلیم نشدند. که در تاریکی درخشیدند. هر شعله، دل انسانی است که دروغ را نپذیرفت. و حالا نسلی جوان، با همان شعله در دل، در مسیر حقیقت قدم می‌زند. می‌توان کلام را از چنگ ارتجاع پس گرفت. می‌توان دوباره به حقیقت بازگشت۔

روزی می‌رسد که مردم، بی‌پرده و بی‌واسطه، خود حقیقت را خواهند دید. و پرچم خلق، در دستان بیدارشدگانی که خیال دروغ را شکستند، دوباره در باد آزادی خواهد رقصید. آن روز، برای سکوت‌های امروز هم توضیحی پیدا می‌شود؛ حتماً لازم بوده۔ لبخند می‌زنیم و جلومی‌رویم ۔

سطرهای یاغی / سطر۱ / فراتر از حجاب اجباری: نبرد ایران برای آزادی